میم حجریاز كتاب «زمينه جامعهشناسي»مقدمه اولشناخت۱ پس كار انساني كه ماية شناخت است، وسيلة كسب حريت است. كار علمي انسان را بر جبر بيروني مسلط ميگرداند، و كار هنري اورا با ضرورت دروني دمساز و در نتيجه بر آن چيره ميكند.آریانپوردر این جمله،مفهوم فلسفی جبر (ضرورت) را به کار می برد، بدون اینکه تعریف علمی و استاندارد آن را بداندورابطه دیالک تیکی جبر با اختیار (ضرورت با آزادی) رابشناسد.آریانپورنیمه شاعر ـ نیمه متفکر است.نه شاعر کاملی است و نه متفکر کاملی.آریانپرجبررابه دو «طبقه» من در اوردی تقسیم بندی می کند:جبر برونی و جبر درونی.مفهوم فلسفی جبربدین طریقآش و لاش و لاشه می شود.جبر برونیبهموضوع علم مبدل می شودوجبر درونیبهموضوع هنر.فقط یک نیمه شاعر ـ نیمه متفکری می تواند به چنین تصور و تصویر نیمبندی دست یابد.جبر یک مفهوم است. مفهوم نتیجه تجرید هزاران چیز معین و مشخص و مادی است.جبر نتیجه تجرید همه قوانین و قانونمندی های عینی حاکم بر هر چیز درونی و برونی است.به همان سان که مفهوم علمی درخت، نتیجه تجرید سرو و صنوبر و غیره است.دم زدن از جبر درونی و برونیمثل دم زدن از درخت درونی و برونی است.علماز علوم طبیعی تا علوم تجربی و جامعتیاصلا نمی داند که جبر و اختیار چیستند.امتحانش آسان است.قحط دانشمند که نیست.حریفی از دکتر شیمی در دانشگاه پرسیده بود:مارکس را می شناسی؟گفته بود:منظورت مارکس روسی است و یا برادران مارکس؟دانشمند چه می داند که جبر چیستتاشق القمر کند و جبر برونی را موضوعیت بخشد.ادامه دارد. + نوشته شده در یکشنبه ششم فروردین ۱۴۰۲ ساعت 3:43 توسط سیاوش زهری | بخوانید, ...ادامه مطلب