دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (بخش بیستم) (۱۶۴ ـ ۱۷۳)

ساخت وبلاگ
فصل پنجم

ایدئالیسم

پروفسور دکتر اندراس گدو

برگردان شین میم شین

بخش پنجم

معمای حیات به مثابه موضوع وحشت انگیز فلسفه

قسمت دوم

ایدئالیسم حیات:

گئورگ سیمل

 

گئورگ سیمل (1858 ـ 1918)

فیلسوف، جامعه شناس آلمانی

از فلاسفه فلسفه حیات، نئوکانتیانیسم

موضوع پژوهش:

فلسفه فرهنگ

جامعه تضاد

 

· دیلتی هم جامعه شناسی را رد می کند و هم فلسفه تاریخ را.

· (دیلتی، «مجموعه آثار»، جلد 1، ص 86، 1923)

 

1

· سیمل اما بر عکس دیلتی، فلسفه خود را به مثابه استنباط حیات عرضه می کند که ضمنا قرار بر آن است که هم جامعه شناسی باشد و هم فلسفه تاریخ.

 

2

· تصویر فلسفی نمودین کلی (هبیتوس فلسفی) سیمل، اگرچه در دره ژرف میان دعوی اسه ئیستی (مقاله نگاری) ـ امپرسیونیستی و دعوی نا تمام سیستم مندی سرگردان است و از خط دیلتی منحرف می شود، ولی با قبول هسته اصلی تعالیم دیلتی، یعنی مفاهیم حیات او، در خط دیلتی سیر می کند.

 

الف

· سیمل نیز بسان دیلتی، تأثیرات پوزیتیویستی را از آن خود می کند.

· (ترولچ، «هیستوریسم و مسائل آن»، ص 572)

 

ب

· سیمل ضمنا تأثیرات پوزیتیویستی را به انتقاد کانتیانیستی از شناخت پیوند می زند.

· البته بعدها اعتبار آن را فقط به علوم محدود می سازد.

 

ت

· سیمل درک حیات را در خارج از سنت کانتیانیستی می جوید.

 

پ

فریدریش اشلایرماخر (1768 ـ 1834)

تئولوگ پروتستانی

فیلولوگ کهن

تئوریسین دولتی

سیاستمدار کلیسائی

پداگوگ

مترجم آثار افلاطون به آلمانی

مؤسس هرمه نویتیک نوین

 

· سیمل بر عکس دیلتی، به اشلایرماخر روی نمی برد، بلکه خود را در خط فلسفه حیات رایج در زمان خود و در خط فکری شوپنهاور و نیچه می داند.

 

ث

· سیمل در سال 1918 اعلام می دارد که در تعریف فلسفی جهان، از قرن ها قبل، مفهوم حیات گسترش سلطه خود را شروع می کند و در نقطه عطف قرن به اتمام می رساند.

· آنگاه «مفهوم حیات در کانون واقعیت و ارزش های متافیزیکی، پسیکولوژیکی، اخلاقی و هنری قرار می گیرد که آغازگاه و مرکز خود را در آن دارند.»

 

ج

· اهمیت جهان بینانه ی نوزای مفهوم حیات پیشاپیش نشان می دهد که نمایندگان اصلی احساسات ارزشی مدرن ـ شوپنهاور و نیچه ـ در آن مفهوم به هم می رسند.

· (گئورگ سیمل، «قانون فردی. توضیحات فلسفی»، 1968، ص 15)

3

· سیمل بیشتر تحت تأثیر احکام انتقادی دیلتی از متافیزیک و کمتر تحت تأثیر محتوای بنیادی «هرمه نویتیک حیات»، ناب ترین تجلی حیات را به مثابه «مفهوم مرکزی جهان بینی» تلقی می کند، آنجا که «حیات، فراتر از تشکیل مسئله شناخت، به حقیقت امر متافیزیکی آغازین، یعنی به ماهیت وجود بطور کلی بدل می شود.

· آن سان که پدیده موجود، ضربان و فرم نمودین و یا مرحله توسعه حیات مطلق است:

· «حیات در شکوفائی کلی جهان به به مثابه روح به (عرش) روح ارتقا می یابد و به مثابه ماده فرود می آید.»

· (همانجا، ص 164)

 

ادامه دارد.

 

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (165)

 

فصل پنجم

ایدئالیسم

پروفسور دکتر اندراس گدو

برگردان شین میم شین

بخش پنجم

معمای حیات به مثابه موضوع وحشت انگیز فلسفه

قسمت دوم

ایدئالیسم حیات:

 

گئورگ سیمل (1858 ـ 1918)

4

· این مفهوم حیات سیمل با مفهوم حیات دیلتی خویشاوند است.

 

الف

· حیات هم بنظر دیلتی و هم بنظر سیمل، مقوله اصلی اولیه، بنیادین و صرفنظرناپذیر است.

 

ب

· مفهوم حیات در قاموس دیلتی و سیمل به ایراسیونالیته (ضدعقلیت) سرشته است.

 

ت

· روانگذشت هم بنظر دیلتی و هم بنظر سیمل، طرز تشکیل حیات و به عیارت دیگر، زادگاه حیات تلقی می شود.

 

· (واژه «روانگذشت» ( Erlebnis) را مدیون احسان طبری هستیم. مترجم )

 

ت

· حیات در قاموس دیلتی و سیمل در عرصه عناصر سوبژکتیف قرار دارد.

 

پ

· ضمنا هم دیلتی و هم سیمل، حیات را در نوسان میان عناصر فردی ـ سوبژکتیف و میانفردی ـ اوبژکتیف تلقی می کنند.

 

5

· در درک (استنباط) سیمل اما این گشتاور مشترک با دیلتی تا تمایزات فی مابین پیش برده می شود و تحت تابعیت ترکیبی از استنباطات شوپنهاور و نیچه قرار داده می شود که حیات را «علت متافیزیکی» قلمداد می کنند و به مقام درک علمی ـ انسانی (درک مبتنی بر علوم انسانی) و شعور تاریخی ارتقا می دهند و به مثابه چیزی «تیره، درخود، غیرقابل درک» در این سوی علوم جا می دهند.

· (سیمل، «یاد داشت های پراکنده و نظرات»، ص 5، 1967)

 

· بدین طریق، «دانش هرمه نویتیکی» سؤال انگیز و تق و لق می ماند.

 

6

· هماهنگی هائی که بنظر دیلتی از خصوصیات حیات و عینی گشتن های آنند، در قاموس شوپنهاور و نیچه به درجه تناقضات ذاتی و غیر قابل حل ارتقا داده می شوند.

 

7

· سیمل می نویسد:

· «من خود را در مفهوم حیات در نقطه مرکزی قرار می دهم.

· در نقطه ای که دو راه به روی من باز می شود:

 

الف

· راهی به سوی روح و من

 

ب

· راهی به سوی ایده، کاینات و محض و یا مطلق

 

· حیات به مثابه خارجی ترین عینیت نمودار می گردد و ما به مثابه سوبژکت های روحی ـ به مثابه وسیع ترین و مستحکم ترین عینی گشتن سوبژکت ـ می توانیم بدون واسطه در آن نفوذ کنیم.

 

· (نفوذ و یا شناخت بی واسطه یعنی نفوذ و یا شناخت بدون مدد گرفتن از مفاهیم، مقولات و غیره. بدون مدد گرفتن از خرد. مترجم)

 

· ما با حیات در وسط من و ایده، در وسط سوبژکت و اوبژکت، در وسط شخص و کاینات قرار می گیریم.

· حیات به ما واگذار شده است.

· ما نه ارباب هستی هستیم و نه برده هستی.

· به همین دلیل آزادیم.»

· (همانجا، ص 6)

 

7

· تضاد حیات همین جا ست:

· حیات با من مرتبط است و علیرغم آن فراتر از مرزهای من است.

· حیات جریانات و جاری شدن های لاینقطع است.

· اما علیرغم آن در فرم های عینی گشته منجمد و سفت و سخت می شود.

· حیات شدن و بودن است.

· حیات بیشتر زیستن و بیشتر از زیستن است.

· گشتاورهای دیالک تیک واقعیت عینی و یا انعکاس مقوله ای واقعیت عینی در میدان تنش سوبژکتیف و آنچه که خود را از سوبژکتیف مجزا می سازد و نسبت بدان بیگانه می شود، قرار دارند.

· آنجا که به مثابه دلایل دوپهلوئی متافیزیکی حیات ایراسیونال (ضد عقلی)، اعتبار دارند.

· اگر هم در جریان تحتانی رودخانه همان حیات، سایه های زندگی و کاینات تیره شوند، علیرغم آن، چنان بنظر می رسد که حیات حول عناصر سوبژکتیف می چرخد، بدون آنکه در آنها حل شود.

 

8

· این وارد کردن طرح زیستمندی و کاینات (بیوز و کوسموس) از سوی سیمل را «تصحیح فلسفه حیاتی تئوری روح ایدئالیستی» قلمداد می کنند.

 

· مالتر می نویسد:

· «بنظر سیمل، آنجا ایدئالیسم تصحیح می شود که روح در روند کهکشانی ـ اوولوسیونی (تکاملی) به مثابه عالی ترین مرحله نمودار می گردد.»

· (مالتر، «فرهنگ و تضاد»، متانقد سیمل بر تئوری ایدئالیستی روح، مجله پژوهش فلسفی، جلد 31، ص 278، 1977)

 

9

· موفقیت در تبدیل ایدئالیسم روح به ایدئالیسم حیات در قاموس فلسفه حیات به صورت سراب صرفنظر ناپذیر ایدئالیسم بطور کلی جلوه گر می شود.

 

· سیمل می نویسد:

· «میان تداوم و فرم به مثابه آخرین اصل جهانساز، تضاد عمیقی وجود دارد.»

· (سیمل، «استنباط حیات»، ص 16)

 

ادامه دارد.

 

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (166)

 

فصل پنجم

ایدئالیسم

پروفسور دکتر اندراس گدو

برگردان شین میم شین

بخش پنجم

معمای حیات به مثابه موضوع وحشت انگیز فلسفه

قسمت دوم

ایدئالیسم حیات:

گئورگ سیمل (1858 ـ 1918)

 

10

· سیمل می نویسد:

· «اینجا آخرین مسئله متافیزیکی حیات مطرح می شود:

· حیات تداوم بی حد و مرز است.

· حیات ضمنا «من» است، منی که برایش حد و مرز تعیین شده است.»

· (هماجا، ص 12)

 

الف

· بنابرین، سوبژکتیف در قاموس سیمل، گاهی به مثابه منی است که در قطب دیالک تیکی فرم تضاد متافیزیکی ـ غیر قابل حل حیات، برایش حد و مرز تعیین شده است.

 

ب

· سوبژکتیف اما گاهی مجری اصل کنشگر پیگیر است:

· این سوبژکتیف در خودعینی سازی خویش از خود بیگانه می شود.

 

11

· سمیل می نویسد:

· «ما می توانیم حیات را فقط به مثابه فرابالیدن سوبژکت به آنچه که با آن بیگانه است و یا به مثابه مولود آنچه که با آن بیگانه است، محسوب داریم.

· حیات اما بدین طریق، هرگز سوبژکت واره نمی شود، بلکه به استقلال خود پافشاری می کند، یعنی به بیشتر از حیات بودن خود ابرام می ورزد.»

· (همانجا، ص 25)

 

12

· سیمل می نویسد:

· «خود آگاهی، یعنی سوبژکت که خود را به اوبژکت خویش مبدل می سازد، سمبل و یا خودافشاگری (خود تبیین) رئال (واقعی) حیات است.»

· (سیمل، «یاد داشت های پراکنده و نظرات»، ص 6، 1967)

 

13

· حیات در فلسفه سیمل با حیات روح یکسان نیست، ولی با روح، من و سوبژکت در پیوند تنگاتنگی قرار دارد:

· مفهوم حیات سیمل در فاصله فی مابین طرح تبخیریافته دیلتی و درک خشن و سر زنده و همزمان آرتیستی نیچه قرار دارد.

 

· بنظر سیمل، حیات روح پدید آورنده ی جهان است و پیدایش آن را مدیون اصول فلاسفه هستیم.

 

14

 

· سیمل می نویسد:

· «این ادعا که فلاسفه با یکجانبگی اصول خویش جهان را مورد تجاوز قرار می دهند، سرزنشی است که بد فرمولبندی شده است.

· برای اینکه با این اصول است که جهان بطور کلی پدید می آید.

· ضمنا طبیعی است که برخی از اصول ناقص باشند، برای بعضی موارد محدود باشند و متناقض باشند.»

· (سیمل، «استنباط حیات»، ص 29)

 

15

· بنا بر طرح سیمل، این اصول بسته به انواع کاراکترئولوژیکی روح (خصلت شناسی روح) هر کدام از فلاسفه تعیین می شوند.

 

16

· بدین طریق، ایدئالیسم چندلایه ای تشکیل می شود که بنا بر مقولات شان به طرق متفاوتی شناور می مانند و در این ایدئالیسم چندلایه، ایدئالیسم حیات برتراز همه است.

· ایدئالیسم جهان نیز یکی از آنها ست.

· ایدئالیسم جهان اما دوپهلوئی ایدئالیسم حیات را از بین نمی برد.

· بلکه عینیتی را که فلسفه حیات مجاز داشته، پس می گیرد و بدین طریق، دوپهلوئی فلسفه حیات را از دیده ها پنهان می دارد.

· ایدئالیسم حیات و ایدئالیسم جهان، این توهم را اشاعه می دهند که گویا بر سوبژکت واره سازی مفهوم زمان غالب آمده اند.

· مفهوم زمانی که بر واقعی بودن زمان مبتنی بوده است.

 

17

· سیمل می نویسد:

· «زمان فقط برای حیات، رئال است.

· کل ایدئال (ایده وارگی) زمان در فلسفه کانت، احتمالا با عنصر مکانیسیتی جهان بینی او پیوند عمیقی دارد.»

· (همانجا، ص 11)

 

ادامه دارد.

 

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (167)

 

فصل پنجم

ایدئالیسم

پروفسور دکتر اندراس گدو

برگردان شین میم شین

بخش پنجم

معمای حیات به مثابه موضوع وحشت انگیز فلسفه

قسمت دوم

ایدئالیسم حیات:

گئورگ سیمل (1858 ـ 1918)

18

· مفهوم زمان در فلسفه سیمل تحت تابعیت ایدئالیسم حیات قرار داده می شود و واقعیت حیات زمان در ایدئالیسم جهان نفی می شود:

· انتقاد از درک کانت مبنی بر ایدئالیته (غیر مادی بودن) زمان، اگرچه زمان حیات را در دو پهلوئی معمائی جهان سوبژکت و بیش از سوبژکتیف مجاز می دارد، این اما به بهای ایراسیونالیزه کردن (ضدعقلی کردن) مفهوم زمان میسر می شود.

· سیمل می نویسد:

· «زمان شاید فرم شعور انتزاعی آن چیزی است که خود حیات را به مشخصیت غیرقابل تبیین و بی واسطه روانگذر بدل می سازد.»

· (همانجا)

 

19

· اگر زمانیت در اینجا به مثابه مدیوم (بستر) حیات اعتبار کسب می کند که ایراسیونالیزه کردنش به مفهوم «مدت» برگسون شباهت دارد، اما در زمان نگری آن، دوپهلوئی مفهوم حیات آشکار می گردد که بر عدم تعین محتوائی و محیطی اش مبتنی است:

 

الف

· زمان می بایستی از سوئی شدن و وجود را، من و روح را، سوبژکتیف را، کاینات و زیستمندی را (کوسموس و بیوز را)، حیات و بیش از حیات را در برگیرد.

 

ب

· زمان از سوی دیگر می بایستی برای حیات به مثابه «نوع خاصی از هستی»، واقعیت داشته باشد و این «نوع خاصی از هستی» می بایستی حاوی «منطق» خاص خود باشد که با چیزها و مفاهیم تفاوت دارد.

 

· سیمل می نویسد:

· «حیات در مقایسه با چیزها، مفاهیم و ایده ها منطق بکلی دیگری دارد.

· اما ضمنا منطق پیوند دهنده و متصل کننده عناصر به چیز واحدی را دارد.»

· (سیمل، «یاد داشت های پراکنده و نظرات»، ص 158)

 

20

· ایدئالیسم حیات و ایدئالیسم جهان در فلسفه دیلتی، فلسفه شناختی را تشکیل می دهند که در خویشاوندی هم با دیلتی و هم با نیچه، تقدم روانگذشت تبیین ناپذیر را اعلام می دارند و رابطه و اعتبار شناخت نظری (تئوریکی) را بر سطح نازل و محدود «جهان به اصطلاح واقعی» تنزل و تقلیل می دهند:

 

الف

· این شناخت به مثابه عمارت فکری ناتمام و ناقص هم از درک کلیت ها عاجز است و هم به سوبژکتیویته ای سرشته است که مقدر است و از بن بست سر در می آورد.

 

ب

· برای اینکه بنظر سیمل، «واقعیت، عالم مذهبی و آثار هنری بلحاظ اونتولوژیکی در همان مرحله و پله ای قرار دارند که عوالم مبتنی بر اصول متافیزیکی تشکیل می یابند.

· اینها اما نتایج روح مندی نمونه وار در ما» هستند، «هم در ورای سوبژکتیویته فردی وهم در ورای تفکر منطقی ـ اوبژکتیف قانع کننده ی عام.»

· (گئورگ سیمل، «مسائل اصلی فلسفه»، 1910، ص 25)

 

ت

· بدین تریتب، شناخت نظری به حد شناخت محدود، فرعی و بی اهمیت تنزل می یابد:

· بزعم سیمل، شناخت نظری نه تشکیل دهنده جهان است و نه تشکیل دهنده خویش.

· شناخت نظری تحت تابعیت و تحدید (محدود کردن) انواع سوبژکتیویته های قوی تر و غیر مفهومی قرار دارد.

 

ادامه دارد.

 

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (168)

 

فصل پنجم

ایدئالیسم

پروفسور دکتر اندراس گدو

برگردان شین میم شین

بخش پنجم

معمای حیات به مثابه موضوع وحشت انگیز فلسفه

قسمت دوم

ایدئالیسم حیات:

گئورگ سیمل (1858 ـ 1918)

21

· اگرچه در تئوری سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) سیمل در مقایسه با طرح او راجع به «استنباط حیات» و درک او از تراژیک فرهنگ مدرن، می توان تکانه های پوزیتیویستی بیشتری را شاهد بود، در نگرش اجتماعی سیمل اما فلسفه حیات دست بالا دارد.

 

· (تراژیک یعنی درد سنگین و سرنوشتی که به سوگ و اندوه همراه است.

· مثال: تراژیک حیات او سرکوب بربرمنشانه حزب او بود. مترجم)

 

22

· جامعه شناسی سیمل تأثیر متنوع وسیعی داشته است:

 

الف

داوید امیل دورکیم

آوانگاری فرانسوی

(1858 ـ 1917)

جامعه شناس بزرگ قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم

 

· رنه کونیگ ـ یکی از صاحب نظرانی که تمایلات پوزیتیویستی داشته ـ جامعه شناسی سیمل را به مثابه جامعه شناسی متوازی با جامعه شناسی دورکهایم و به مثابه پدیده ارجمندی ارزیابی کرده است:

· رنه کونیگ می نویسد:

· «با دورکهایم و سیمل، جامعه شناسی به معنی واقعی کلمه شروع می شود.

· جامعه شناسی ئی که نمی خواهد چیزی جز جامعه شناسی باشد.»

· (رنه کونیگ، «بحثی راجع به امیل دورکهایم. در ورای دگماتیسم و تردید»، ص 107، 1978)

 

ب

· جامعه شناسی سیمل نه فقط جامعه شناسی بورژوائی آلمان را، بلکه علاوه بر آن، جامعه شناسی امریکا را نیز تحت تأثیر قرار می دهد.

· یکی از علایم همین تاثیر، در هم تنیدگی آن با نظرات دیگر است:

· به همین دلیل است که طرح موسوم به «جامعه شناسی به مثابه علم واقعیت» هانس فرایر از موضع یک جریان مبتنی بر فلسفه حیات، رنه کونیگ را شدیدا می کوبد، ولی در مقابل نگرش بنیادی سیمل لنگ می اندازد و تسلیم می شود.

· فرایر می نویسد:

· «دوجانبگی پدیده های اجتماعی ـ به مثابه فرم های حیات ـ فقط با مفهوم سازی دوجانبه جور در می آید که جهان ساختاری پدیده های اجتماعی را و اعتبار آنها را در حیات روحی انسانی گرد می آورد.»

· (فرایر، «جامعه شناسی به مثابه علم واقعیت»، ص 177، 1930)

 

ت

فردیناند تونیس (1855 ـ 1936)

جامعه شناس، اقتصاد دان طبیعی، فیلسوف آلمانی

بلحاظ معرفتی ـ نظری طرفدار وحدت همه علوم بود

آثار:

جامعه و همبود

 

· اینکه امروزه، انتقاد کنسرواتیو از جامعه شناسی به «جامعه شناسی آلمانی» به سرکردگی تونیس، سیمل و ماکس وبر ارجاع می دهد و آن را الترناتیوی برای «علوم اجتماعی ناتمام و نیم بند» قلمداد می کند، حاکی از دوپهلوئی جامعه شناسی است:

 

پ

ویلیام کارل امیل وبر (ماکس وبر) (1864 ـ 1920)

جامعه شناس، حقوقدان، ناسیونال ـ اکونوم آلمانی

از کلاسیک های جامعه شناسی، علوم فرهنگی ـ اجتماعی

بلحاظ تئوری و مفهوم سازی مؤثر در زمینه های زیر:

جامعه شناسی اقتصادی

جامعه شناسی حاکمیت

جامعه شناسی مذهب

مؤسس اصل خنثائیت ارزش

آرامگاه او در هایدلبرگ است.

فرانک دپه او را «سوسیال ـ امپریالیست» می نامد.

 

· تنبروک می نویسد:

· «در جبهه گیری بر ضد طرح موسوم به «علم قانون» و بمراتب بیشتر در جبهه گیری بر ضد استنباط «پوزیتیویستی» صرف از فاکت های عینی، سنت سوسیولوژیکی مستقلی به سرکردگی فردیناند تونیس، گئورگ سیمل و ماکس وبرتشکیل می شود، بدون آنکه بسان جامعه شناسی امیل دورکهایم در فرانسه و بعدها مکتب سوسیولوژیکی در امریکا به تئوری اجتماعی مشترکی بدل شود.»

· (تنبروک، «علوم اجتماعی ناتمام و نیم بند و یا امحای انسان»، ص 118، 1984)

 

ادامه دارد.

 

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (169)

 

فصل پنجم

ایدئالیسم

پروفسور دکتر اندراس گدو

برگردان شین میم شین

 

بخش پنجم

معمای حیات به مثابه موضوع وحشت انگیز فلسفه

قسمت دوم

ایدئالیسم حیات:

گئورگ سیمل (1858 ـ 1918)

 

22

ارنست ترولچ (1865 ـ 1923)

تئولوگ، فیلسوف فرهنگ، سیاستمدار لیبرال

آثار:

آته ئیسم، تئولوژی، مسیحیت (2000)

لوتر و جهان مدرن (2000)

متد تاریخی و دگماتیکی در تئولوژی (1898)

هیستوریسم و مسائل آن (1922)

هیستوریسم و غلبه بر آن (1924)

 

· همان دوپهلوئی در تحول طرح سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) سیمل نیز ضمنا آنجا بروز می کند که او نسبت به جامعه شناسی بی علاقه می گردد.

 

· به قول ترولچ:

· «سیمل در سال های آخر عمر خود از بحث راجع به مسائل سوسیولوژیکی مطروحه از سوی من خود داری می کرد و می گفت که دیگر علاقه ای به این مسائل ندارد.»

· (ترولچ، «هیستورسم و مسائل مربوط بدان»، ص 573)

 

23

داوید امیل دورکهایم

آوانگاری فرانسوی

(1858 ـ 1917)

جامعه شناس بزرگ قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم

 

· سیمل ـ بسان دورکهایم ـ در زمینه مسائل بنیادی جامعه شناسی در کلیه آثارش از آثار آغازین تا آثار واپسین، با آخرین مسئله حل ناشده خاص جامعه به مثابه موضوع علم جامعه شناسی سر و کله می زند.

 

الف

· او مسائل مربوط به جامعه را در روح جا می دهد و ضمنا می خواهد که «موضوع جدید را، یعنی موضوع خود را که تحقیق در زمینه آن، جامعه شناسی را به علم مستقل با حد و مرز معین بدل می سازد»، نجات دهد و مورد پژوهش جزء به جزء قرار دهد.

 

ب

· سیمل در اثر آغازین خود تحت عنوان «جامعه شناسی. بررسی هائی راجع به فرم های اجتماعیت»، می نویسد:

· «اکنون تردیدی نیست که کلیه روندهای اجتماعی و غرایز جایگاه خود را در روح دارند و اجتماعیت، پدیده ای روحی است.»

· (سیمل، «مجموعه آثار»، جلد 2، ص 17، 1958)

 

ت

· سیمل در اثر بعدی خود تحت عنوان «مسائل اساسی جامعه شناسی»، علیرغم جا به جائی تأکیدات، با همان مسئله، یعنی با محتوا، خودویژگی و حقانیت طرح خود راجع به جامعه در رابطه با فرد و روان فردی سر و کله می زند و بر توضح پسیکولوژیستی مفهوم جامعه پافشاری می کند:

· «اگر این مفهوم را در عامیت فراگیرش در نظر گیریم، به معنی تأثیر متقابل روحی میان افراد خواهد بود.»

· (سیمل، «پل و در» (مقالات فلاسفه راجع به تاریخ، مذهب، هنر و جامعه) ، ص 212، 1957)

 

24

· مقوله فرم در خود و برای خود بی زمان و محض و مطلق اجتماعیت (تشکیل جامعه) که قرار بود در پی شیوه نگرش سوسیولوژیکی به تجرید خاص بررسی های غیر پسیکولوژیکی روندهای روحی مشروعیت ببخشد، منشاء نئوکانتیانیستی ـ پوزیتیویستی داشته است.

 

· مراجعه کنید به نئوکانتیانیسم، پوزیتیویسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

· سیمل می نویسد:

· «بدین ترتیب، موضوعات جامعه شناسی را روندهای روحی تشکیل می دهند که واقعیت بی واسطه آنها را در وهله اول، مقولات پسیکولوژیکی تبیین می دارند.

· این مقولات اما در خارج از هدف نگرش سوسیولوژیکی می مانند که عمدتا فقط در روندهای روانی قرار دارند و چه بسا فقط بوسیله آنها ست که شیئیت (خصلت مادی) اجتماعیت تبیین می یابد.»

· (همانجا، ص 19)

 

25

· فرم اجتماعیت در جامعه شناسی سیمل در سوبژکتیویته مضاعفی گرفتار می ماند:

 

الف

· از سوئی در سوبژکتیویته چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای روانی

 

ب

· از سوی دیگر در سوبژکتیویته هدف معرفتی جامعه شناسی که از حد چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای روانی فراتر می رود.

 

· نیت اصلی این فرم اجتماعیت که «حدوث روحی را مورد صرفنظر قرار می دهد» (همانجا، ص 18)، عبارت است از نشان دادن «اپریوری (ماورای تجربیت) سوسیولوژیکی» برای بررسی قانونمندی شیئیت همان فرم های اجتماعیت.

 

ادامه دارد.

 

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (170)

فصل پنجم

ایدئالیسم

پروفسور دکتر اندراس گدو

برگردان شین میم شین

 

بخش پنجم

معمای حیات به مثابه موضوع وحشت انگیز فلسفه

قسمت دوم

ایدئالیسم حیات:

 

گئورگ سیمل (1858 ـ 1918)

 

26

· جامعه شناسی دورکهایم و جامعه نگری سیمل در پسیکولوژیزاسیون مسائل اجتماعی (بررسی پسیکولوژیستی مسائل اجتماعی) به هم می رسند.

· البته نحوه و نوع این پسیکولوژیزاسیون به هیچوجه یکسان نبوده است:

 

الف

· دورکهایم قبل از هر چیز، با طرح اجتماعی ـ روانی و «تصورات کلکتیو» کار می کند.

 

ب

· سیمل اما به دنبال فرم های اجتماعیت (اجتماعی شدن، تشکیل جامعه) می گردد.

 

27

· مشخصه مهم درک سیمل از جامعه شناسی از عوامل زیر نشئت می گیرد:

 

الف

 

· از پیوند پسیکولوژیزاسیون مسائل اجتماعی با مضامین (محتواهای) فلسفه حیات و با مفهوم جامعه به مثابه فرمی از حیات مندی (زیندگی) و بعد در مقابل این حیاتمندی، با مفهوم «فهمیدن» و بعدها ضمنا با تز موسوم به تراژیک ذاتی حیات و تراژیک ذاتی فرهنگ.

 

 

 

ب

 

· از پیوند تلاش در جهت تصور جامعه «به مثابه فرم وجود خود ویژه و خودمختار و مستقل» بر بنیان این پسیکولوژیزاسیون مسائل اجتماعی با مضامین فلسفه حیات و با مفهوم جامعه به مثابه فرمی از حیات مندی (زیندگی) و بعد در مقابل این حیاتمندی، با مفهوم «فهمیدن» و بعدها ضمنا با تز موسوم به تراژیک ذاتی حیات و تراژیک ذاتی فرهنگ.

 

28

· در آثار سوسیولوژیکی آغازین سیمل، کلیت حیات عمدتا به مثابه زر ورقی تلقی می شود که جامعه از آن به چاقوی جامعه شناسی پوستگیری می شود.

· (همانجا، ص 30)

 

29

· اما در آثار بعدی سیمل در تبیین او جا به جائی هائی صورت می گیرد:

 

 

الف

 

· در درک سیمل از فرم اجتماعی هستی انسانی، گشتاور تحکیم، یعنی ایده تضاد میان فرم و حیات تقدم کسب می کند.

 

 

 

ب

 

· علاقه به فرم های اجتماعی در مقابل فرم های فرهنگی عقب نشینی می کند.

 

 

· سیمل می نویسد:

 

· «حیات خلاق دمادم چیزی می زاید، چیزی که ربطی به حیات ندارد.

 

· چیزی است که در آن به نحوی از انحاء زوال صورت می گیرد.

 

· چیزی است که بر ضد خود برمی خیرد.

 

· چیز غیرقابل تبیینی است، مگر در فرم چیزهای برای خود و مستقل از آن و یا در فرم چیزهائی که به معنی برای خود و مستقل از آن اند.

 

· این تضاد تراژدی فرهنگ واقعی و سرتاسری است.»

· (سیمل، «پل و در»، جلد 2، ص 99)

 

30

· ایدئالیسم فلسفه حیاتی سیمل یا تئوری سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) را در خود جذب می کند و یا از آن صرفنظر می کند.

· ایدئالیسم فلسفه حیاتی سیمل در اندیشه موسوم به تراژیک فرهنگ (مدرن) به اوج خود می رسد.

 

31

· فلسفه پول سیمل بر اندیشه موسوم به تراژیک فرهنگ سبقت داشته است.

· اما بلحاظ نظری قرینه بزرگ آن محسوب می شد.

 

هنرهای تجسمی فین دسیله

 

· در فلسفه پول سیمل هم می توان ماهیت ایدئالیسم بورژوائی واپسین منحرف گشته از ایدئالیسم فلسفه کلاسیک بورژوائی را خواند و هم شعور بحران زده فین دسیله (پایان قرن نوزدهم) را.

 

· (فین دسیله دوره ای است که در جامعه، هنرهای تجسمی و ادبیات، پدیده های زوال نمودار می گردند. مترجم)

 

ادامه دارد.

 

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (171)

 

فصل پنجم

ایدئالیسم

پروفسور دکتر اندراس گدو

برگردان شین میم شین

 

بخش پنجم

معمای حیات به مثابه موضوع وحشت انگیز فلسفه

قسمت دوم

ایدئالیسم حیات:

گئورگ سیمل (1858 ـ 1918)

 

32

جان لاک (1632 ـ 1704)

فیلسوف انگلیسی

نماینده اصلی امپیریسم (تجربه گرائی)

از شخصیت های برجسته روشنگری انگلیس

از تئوریسین های قرارداد اجتماعی

 

· در تفکر کلاسیک بورژوائی که همزیستی مبتنی بر سود متقابل، میان فلسفه و شناخت اقتصادی، نخست بطور نطفه ای در آثار هوبس تشکیل می شود و بعد در آثار جان لاک تا روشنگری اسکاتلند شکوفا می گردد، افکار فلسفی به مثابه پیش شرط های مقولات اقتصادی اند و نه فقط به عنوان مفاهیم «جامعه بورژوائی» و یا مفاهیم انسانی رسوب می کنند، بلکه علاوه بر آن، به تشکیل طرح های معرفتی ـ نظری ـ منطقی مدد می رسانند.

 

33

کوندرسه (1743 ـ 1794)

فیلسوف، ریاضی دان، سیاستمدار روشنگری فرانسه در دوره انقلاب کبیر فرانسه

 

· اقتصاد سیاسی ایزوله گشته و مستقل و خودکفا که افکار فلسفی را بازتاب می دهد، در آثار کوندرسه و بویژه در آثار سن سیمون و هگل، به مفاهیم دیالک تیک عینیت اجتماعی تمایل داشته اند.

 

34

· اینک در خط اصلی فلسفه پول سیمل، مقولات اقتصادی در انتزاعات فلسفه حیات منحل و مضمحل می شوند.

 

الف

· پیامد این روش اولا این می شود که افکار و مسئله گذاری های مهم فلسفه کلاسیک بورژوائی، از آنجمله، افکار و مسئله گذاری های هگل از ساز و برگ شناخت، از روند معرفتی و از جایگاه خاص خود طرد می شوند و اقتصاد فلسفی گشته ای رونق می گیرد.

 

· سیمل ضمنا ادعا می کند:

· «پول خالص ترین فرم ساز و برگ (شناخت) است»

· (سیمل، «فلسفه پول»، ص 205، 1922)

 

ب

· علاوه بر این، با این تفسیر از اقتصاد، عینیت اجتماعی مستخرجه از سوبژکتیویته و درک نشده، پیشاپیش به مثابه حامل بیگانه گشته ی بحران نمودار می گردد.

 

ت

فردیناند تونیس (1855 ـ 1936)

جامعه شناس، اقتصاد دان طبیعی، فیلسوف آلمانی

بلحاظ معرفتی ـ نظری طرفدار وحدت همه علوم بود

آثار:

جامعه و همبود

 

· کتاب سیمل بعدها توسعه های موفقیت آمیز را پیشگوئی می کند.

· سیمل به قصد مبارزه بر ضد فلسفه ماتریالیستی مارکس و اقتصاد سیاسی او به تفسیر ایدئالیستی کشفیات مارکس و مسائل مطروحه توسط مارکس می پردازد.

· سیمل مقوله کاپیتالیسم را به پیروی از مقولات همبود (اجتماع) و جامعه فردیناند تونیس، با حوزه مفهومی تعقل (راسیونالیته) و محاسبه پیوند می دهد.

 

· سیمل می نویسد:

· «این ماهیت اندازه گیرنده، وزن کننده و محاسبه کننده دقیق عصر جدید، خالص ترین فرم روشنفکریت آن است.»

· (همانجا، ص 499)

 

35

· این ایدئالیسم فلسفه حیاتی بنا بر محتوا و نیت خود در صدد تبیین شعور دایره وار بوده است:

· سیمل این تز میراث فلسفه حیاتی را (باز) فرمولبندی می کند که بنا بر آن، «حواشی حیات، یعنی چیزها در ورای روحیت حیات به اربابان مرکزیت خود بدل شده اند، به اربابان خود ما، حتی.

· بدین ترتیب، هر توان سلطه بر طبیعت خارجی (به خدمت گیری طبیعت عینی)، که ببرکت فن و تکنیک میسر می شود، به بهای اسارت در چنگ آن و به ازای صرفنظر از تمرکز حیات در روحیت تمام می شود.»

 

الف

· سیمل «این ناآرامی مستور را، این قرار گرفتن ناشی از چاره نادانی در آستانه شعور را» به مثابه مرکز بحران، در «نقصان قطعیت در مرکز روح» می داند.

· (همانجا، ص 548)

 

ب

· سیمل می نویسد:

· «نقصان قطعیت در مرکز روح به جستجوی ارضای لحظه ای (موقتی) در تحریکات، هیجانات و فعالیت های خارجی نو منجر می شود.

· بدین طریق، ما از سوئی در این کلاف بی تابی و چاره نادانی گرفتار می افتیم، که خود را گاهی در ازدحام کلانشهرها، گاهی در سفر کردن ها، گاهی در شکار وحشیانه رقبا، گاهی در بی صداقتی و بی وفائی مدرن خاص در عرصه سلایق، سبک ها، اعتقادات و روابط آشکار می سازد.»

· (همانجا، ص 551)

 

ادامه دارد.

 

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (172)

 

فصل پنجم

ایدئالیسم

پروفسور دکتر اندراس گدو

برگردان شین میم شین

بخش پنجم

معمای حیات به مثابه موضوع وحشت انگیز فلسفه

قسمت دوم

ایدئالیسم حیات:

گئورگ سیمل (1858 ـ 1918)

 

36

· استنتاجات ناشی از تاملات خویش راجع به حیات و فرم، تاریخ و شناخت، فن و روح، جامعه و بحران را سیمل از اندیشه تضاد تراژیک فرهنگ و بویژه فرهنگ مدرن استخراج می کند که نیچه بنیانگذاری کرده است.

 

37

· تراژدی فرهنگ از تنش لاینحل و لاعلاج دو پهلوئی حیات استخراج می شود.

· حیات به مثابه ملغمه ای که «از تضاد فرم عمیق با حیات سوبژکتیو پدید آمده است.

· حیات سوبژکتیوی که چاره ناشناس است، ولی بلحاظ زمانی پایان پذیر است و در مضامین (محتواهای) خویش یکباره پدید آمده است، ساکن و بی حرکت است، ولی بلحاظ زمانی معتبر است.»

· (سیمل، «فرهنگ فلسفی»، مجموعه مقالات، 1923، ص 236)

 

38

· از دید سیمل، «شرایط تراژیک از آن رو پدید می آید که فرهنگ در لحظات آغازین وجود خود، فرمی برای مضامین خویش کسب می کند، که ماهیت درونی آن را از مسیر روح ـ به مثابه روح ناقص و ناتمام ـ به سوی خویشتن کامل خویش منحرف می سازد.

· به همان سان که با اجتناب ناپذیری ذاتی می توان منحرف شد، به همان سان هم فرهنگ تحت فشار قرار می گیرد و در منگنه چاره نادانی و دوپهلوئی می ماند.»

· (همانجا، ص 267)

 

39

· تراژدی فرهنگ مدرن در فلسفه سیمل از همین تضاد عام و ماورای تاریخی میان حیات و فرم نشئت می گیرد.

· سیمل می نویسد:

· «حیات بطرز لاینحلی چنان است که تنها در فرم همباز (حریف قمار) خویش، یعنی در فرمی گام به عرصه واقعیت می نهد.

· بنظر من از کلیه اعصار تاریخی که در آنها این تضاد مزمن به تضادی حاد ارتقا یافته و تار و پود هستی را در نوردیده، هیچ عصری به اندازه عصر ما از موتیو اصلی آن پرده بر نداشته است.»

· (گئورگ سیمل، «قانون فردی. توضیحات فلسفی»، 1968، ص 172)

 

40

برگسون

 

· این اندیشه مطروحه در آثار سیمل، بزرگ ترین تأثیر را در توسعه بعدی فلسفه حیات داشته است.

· تأثیر فلسفه سیمل بی شک بیشتر از تأثیر فلسفه نیچه و جیمز و برگسون بوده است.

 

41

· طرح تراژیک حیات و طرح تراژیک فرهنگ در جریان فلسفه حیات پیش تر رانده شده است و هاله (سراب) یقین کسب کرده است و چه بسا در فرم جمعبندی سیمل، بازجمعبندی شده است.

· البته بدون بردن نامی از او.

· پیوندهای طرز تفکر فلسفه حیاتی اما در توضیحات سیمل واضح تر بوده اند.

 

ادامه دارد.

 

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (173)

 

فصل پنجم

ایدئالیسم

پروفسور دکتر اندراس گدو

برگردان شین میم شین

بخش پنجم

معمای حیات به مثابه موضوع وحشت انگیز فلسفه

قسمت دوم

ایدئالیسم حیات:

گئورگ سیمل (1858 ـ 1918)

 

42

· طرز تفکر خاص سیمل، مبنی بر تقبل نظرات متفاوت و تغییر آنها، ارتعاش روح او، که به تشکیل امکانات ناهمگرای موضع واحدی منجر می شود و حساسیت امپرسیونیستی ـ اسه ئیستی (مقاله نگاری) او وسیله ای برای تشکیل فرم های تعوض ولونتاریستی ـ پراگماتیکی ـ الهامی فلسفه حیات می شود.

 

· مراجعه کنید به ولونتاریسم (اراده گرائی)، پراگماتیسم، الهام در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

43

· سیمل از طریق عرضه ی خط فکری سنتی شوپنهاور و نیچه به مثابه شبکه ای از تأثیرات و خصومت ها، فلسفه شوپنهاور و نیچه را معرفی می کند.

 

· او می نویسد:

· «فلسفه شوپنهاور تبیین مطلق و فلسفی وضع درونی انسان مدرن است.»

· بنظر سیمل، فلسفه نیچه بر مفهوم حیات تمرکز داشته است.

· (گئورگ سیمل، «شوپنهاور و نیچه»، ص 3)

 

44

· سیمل ضمنا به نظرات فلسفه حیاتی رومانتیک اشاره دارد.

 

45

· حتی اندیشه خویشاوندی ماهیتا مبتنی بر شخصیت (پرسونالیته) فلسفه و هنر، جدائی آغازین و بنیادی فلسفه از علم در آثار سیمل مطرح می شود.

 

· سیمل می نویسد:

· «وقتی از هنر سخن می رود، انگار آن، جهانتصویری است که با احساسات در مد نظر قرار می گیرد.

· بنابرین، فلسفه احساسات است که با جهانتصویر در مد نظر قرار می گیرد.»

· (گئورگ سیمل، «مسائل اصلی فلسفه»، ص 23)

 

46

هنری برگسون (1859 ـ 1941)

فیلسوف فرانسوی

برنده جایزه نوبل ادبیات (1927)

همراه با نیچه و دیلتی از نمایندگان مهم فلسفه حیات

مؤلف آثار متعدد

 

· سیمل نه فقط مفهوم زمان برگسون را بازتاب می دهد و می پذیرد، بلکه علاوه بر آن، همان موضع را در جریان فلسفه حیات اتخاذ می کند.

· سیمل ضمنا در نوشته خود راجع به برگسون «خویشاوندی عمیق برگسون با نیچه» را خاطرنشان می شود که می توان گفت:

· «حیات و عظمت آن را نمی توان بر شالوده چیزی که نازل تر از آن قرار دارد، برپا داشت.»

· (گئورگ سیمل، «راجع به فلسفه و هنر»، (مقالاتی راجع به فلسفه و هنر)، 1921، ص 132)

 

47

· سیمل تأکید بر آن دارد که «حیات به مثابه حیات فیزیکی و متافیزیکی اولین و مطلق، بطور کلی غیرقابل درک است.»

· (همانجا، ص 139)

 

48

· سیمل در اواسط سال های 90 از تئوری گزینش بیولوژیکی به تعریف پراگماتیکی حقیقت می رسد.

· (گئورگ سیمل، «راجع به فلسفه هنر»، ص 113)

 

· مراجعه کنید به حقیقت، پراگماتیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

49

· سیمل بعدها نیز در حیات نگری این تفسیر پراگماتیکی حقیقت را به عنوان «تنها وسیله رادیکال بر ضد تردیدگرائی رادیکال و یا بر ضد نیهلیسم نظری که برای هر دو حقیقت کذائی پیشاپیش توهمی بیش نیست، محسوب می دارد.»

· (گئورگ سیمل، «حیات نگری»، ص 52)

 

50

· سیمل می نویسد:

· «بنابرین، محتوای چنین حقیقتی وابسته بدان است که حیات از جهان چه می خواهد.»

· (همانجا)

 

پایان

ادامه دارد.

 

سیری در شعر «ناگه غروب کدامین ستاره؟» از مهدی اخوان ثالث (بخش اول)...
ما را در سایت سیری در شعر «ناگه غروب کدامین ستاره؟» از مهدی اخوان ثالث (بخش اول) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mimhadgarie بازدید : 204 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 16:34